سير تحول منسوجات در ايران و نگاهی به سرگذشت ترمه و زری بافی ( بخش دوم ) نويسنده : ولی الله شمشيربندی ادغام کارخانههای پارچهبافی ساسانی و روم شرقی (بیزانس) و تکامل آن در دوره ی اولیه ی اسلامی، دارای اهمیت بسیار است و موجب پیشرفت صنعت پارچهبافی در شهرهای مختلف ایران می شود...
آقای ولی الله شمشیربندی در سال 1318 خورشیدی در شهر اراک متولد شد . در سال 1348 از دانشگاه تهران در رشته ی تاریخ فارغ التحصیل شد و به تدریس در دبیرستان های اراک پرداخت . همزمان در هنرهای نقاشی و تئاتر مشغول به فعالیت شد و حدود بیست نمایش از نمایشنامه نویسان بزرگ ایرانی و خارجی بر روی صحنه آورد . همچنین با برپایی نمایشگاه های نقاشی در اراک و تربیت نقاشان جوان به اعتلای این هنر کمک شایانی کرد . او امروز در تهران زندگی می کند. | | َ سير تحول منسوجات در ايران و نگاهی به سرگذشت ترمه و زری بافی ( بخش دوم ) نويسنده : ولی الله شمشيربندی ادغام کارخانههای پارچهبافی ساسانی و روم شرقی (بیزانس) و تکامل آن در دوره ی اولیه ی اسلامی، دارای اهمیت بسیار است و موجب پیشرفت صنعت پارچهبافی در شهرهای مختلف ایران می شود . از جمله ی این شهرها شوشتر، ری، اسفهان، فسا و شوش هستند که نسل اول نساجی ایران به حساب میآیند. ابنحوقل شوش را به خاطر طراز سلطانی ِ دیبای شوشتری که سالها روپوش کعبه را از آن انتخاب میکردند، ستوده است. ضمناً از پردههای گرانبهايی که هر کدام بيش از 100 دینار ارزش داشتند یا از منديل دبیقی (دستار) که بسیار ظریف و ماهرانه بافته شده و بیش از یکسد دینار معامله میشده است، یاد میکند. صحنه ی شكار با قوش ـ احتمالا از شهر ری ـ سده ی پنجم از قرون اولیه ی اسلامی، تکه پارچههای ابریشمينی از عهد آل بويه به جامانده كه در ری بافته شده و نقش اسب سواری دارد که قوش شکاری بر دست راست او نشسته است . و دیگر پارچه ی ابریشمی ، نقش برجستهای است که نقش اصلی آن را عقابهای بزرگ دو سر بال گشودهای به رنگ قهوهای روشن بر زمینه نخودی نشان میدهد که انسانی را با خود به هوا میبرند و در حاشیه ی آن عبارت «مَن کبرَت همته کثِرَت قيمته» به خط کوفی آورده شده که اکنون در موزه ی هنر کلیولند موجود است. تکه پارچه ی دیگری نیز نظیر آن در موزه ی ملی ایران نگهداری میشود .  عقاب های دو سر ـ احتمالا از ری ـ اوايل سده ی پنجم ه.ق کفن قدیمی قديس پوسی در صندوق اشیاء متبرک دیر سن ژوس در پادوکاله به دست آمده . پارچه ی فوق ابریشمی جناغی بافت ضخیمی به شیوه ی طراحی قالبهای ایران است که دو قطار فیل، نماد قدرتمندی و نقش خروس در چهارگوشه اش ، اقتباسی از هنر ساسانی است و در حاشیه ی پهن آن قطار شترانی دیده میشود که به ریسمان بسته شدهاند و نام ابومنصور سپهسالار ترکنژاد خراسان در این کتیبه بافته شده است.  كفن سن ژوس از كليسای سن ژوس ـ سورمر، پاد كاله ـ كار خراسان ـ سده ی چهارم ه .ق علاوه بر پارچههايی که در موزههای واشنگتن دی.سی و هنر کلیولند نگهداری میشود، تکه پارچههايی نیز از قرن های چهارم تا هشتم در موزههای آستان قدس ، حضرت معصومه و موزههای ملی ایران ، توپ کاپی و قاهره دیده میشوند که هر کدام نمودار اعتلای هنر نساجی ایران است. علاوه بر ابریشمینه های بافت شوش ، زرند کرمان و اسفهان، پارچههايی نیز از جنس کتان و پنبه برای چادر و پیراهن ، عمامه و طيلسان و ردا، در کازرون ، نیشابور و طراز و مرو بافته می شده است. طراز نام شهری در شمال شرقی خراسان بزرگ بود که به نام خود ، دیبای طراز را به وجود آورد و شهرت جهانی یافت و کتیبه ی آن یکی از مشخصه های منسوجات دوره ی اسلامی گردید . این حاشیهاندازی یا کتیبه ی تزيینی با سوزندوزی بر کنار پارچهها ، طراز نام گرفت. تار و پود طرازنویسی از رشته نخهای طلا و نخهای رنگی دیگری بود که تا قبل از سال 65 هجری قمری با کلماتی به خط پهلوی نوشته میشد ولی عبدالملک دستور داد تا طراز را با خط عربی و ظاهراً به صورت لاالهاله الله بنویسند. طولی نکشید که همه ی مراکز پارچهبافی به داشتن طراز افتخار میکردند. برای حکام، طراز بعد از خطبه و ضرب سکه اهمیت بسیار داشت و وجود آن نشان قدرت ،استقلال و پادشاهی به حساب میآمد. در جوار کاخهای سلطنتی کارگاههای بزرگ رنگرزی و تولید منسوجات ویژه ی شاهزادگان و عوامل حکومتی دایر شده بود و چون شمشهای طلا به عنوان الیاف فلزی مورد استفاده قرار میگرفت ، ورود و خروج طلا توسط ماموران حکومتی کنترل میشد . در اکثر لباسهای درباریان نخهای طلا و نقره به كار می رفت . بر بافت این پارچهها جامهدار سلطنتی نظارت می کرد که "صاحب الطراز" نام داشت . از كتاب مقامات حريری ـ آغاز قرن هفتم ه.ق در بعضی نقاشیهای به جا مانده از آن دوران، تصویر عمامه یا لباسی دیده میشود که یک مربع کوچک طلايی بر آن نمایانده شده است. در امپراتوری عباسی و سپس آلبویه و سلجوقیان ، مامور کنترل طراز در راس عاملان خفيه و ضرابخانه قرار میگرفت. پارچههای بافته شده در کارگاههای سلطنتی به عنوان خلعت به اميران و فاتحان و اغلب به عنوان تحفه به وسیله ی سفيران به رهبران کشورهای دیگر هدیه داده میشد. اهمیت طراز و پیوند آن با دربار توسط فیلسوف و تاریخدان بزرگی چون ابنخلدون چنین آمده است : " بخشی از جلال و شکوه و آداب و رسوم حکومتی ، نوشتن نام پادشاهان یا ترسیم علايم ویژه ی آنان لای پارچههای ابریشمی است." این نوشتهها ، شناسنامه ی پارچهای بود که محل بافت، نام بافنده، نام سفارشدهنده و مناسبتهای بافت آنها را با الیاف طلا و نخهايی که با رنگ زمینه ی پارچه تفاوت داشت بازگو می كرد . امروزه نیز در حاشیه ی فاستونیها و بعضی پارچههای نفیس ، نوشتههايی با نخهای طلايی ويژگی های پارچه را معرفی میکند. قدرتمندانی چون متوکل عباسی نام خود را روی منسوجات مینهادند و همه آرزو داشتند از لباس او تقلید کنند. لذا نام متوکل مساوی بافت بینقص پارچه و دلیلی بر قیمت گزاف آن به شمار میرفت. تکهپارچههای پراکندهای اکنون در موزههای دنیا میتوان یافت که نقش بعضی گلها و پرندگان بر آنها ديده می شود . اين بافته ها با سکههای مسی و طلايی و سنگهای قیمتی آراسته شده است. عضدالدوله ی دیلمی سازمانی به نام «طراز شاهانه» در شهر جدیدی به نام کرد فنا خسرو در فارس برپا کرد و شمار زیادی از پارچهبافان و رنگرزها را در آنجا و شهرهای کازرون و فسا اسکان داد . در دوره ی آلبویه دیبا و پرنیان شوشتر، دستمال و دستار جنابه (گناوه)، دارایی و ساتن یزد و زری فسا به سراسر جهان صادر می شد و بخش عمدهای را نیز به عنوان خراج سالانه یا هدیه به دربار خلفا می فرستادند . در دوره ی آلبویه شهر ری بزرگترین مرکز داد و ستد و مرکز قدرتمندترین حکومت آن زمان بود، خرید و فروش انواع پارچههای تولیدی سراسر دنیای آن روز در این شهر انجام میشد. در بازار پرهیاهوی ری، خز ابریشمی از شوش، رَدا و جامه ی بلند زنانه از فارس، پارچه های ابريشم دارایی و اهرامی و دستمال يزدی و ساتن از يزد ، عبا و روپوش و طیلسان از اسفهان، پارچه ی حَفی از نیشابور، پارچههای نخی از مرو، ابریشم زریدوزی شده از بغداد، زربفت از روم شرقی و آسیای صغیر و بیزانس، ابریشمهای گل برجسته از چین و انواع خز و پوست از روسيه، انواع مفرشها از نقاط مختلف ایران به دست بازرگانان شهر ری که بیشترشان یهودی بودند ، داد و ستد میشد. رایجترین پارچهای که در بازار شهر ری ارائه میشد و بیشتر طبقات عامه استفاده میکردند کرباس و برخی پارچههای سادهباف بود که با یک تار و پود زیر و رو قائم بر هم بافته میشد و در نساجی، متقال یا تافته نام داشت. دیگری پارچه ی جناغی اريب بافتی به نام سرژه بود که طبقات کم درآمد از آن استفاده میکردند. از قرن چهارم به بعد تحولی تازه در پارچهبافی به ظهور پیوست که اقتباسی بود از نوعی پارچه ی چینی به نام لَمپاس lampas، و آن ابریشمنهای است با زمینه ی تخت و ساده با گل نگارهای برجسته که نيای پارچههای اطلسی گلدار امروزی است . بر این پارچهها نقش عقاب طاووس بزهای کوهی و پیکرهای آدمیان درون شمسه نقش میگرفت که در دوره ی سلجوقی به اوج شکوفايی و زیبايی رسید. در شاهنامه ی ثعالبی (دوره های سامانی ، دیلمی و سلجوقی) میخوانیم که شاه پرسید : "مناسبترین لباس کدام است؟ گفت لباسی است برای بهار از پارچه مرو و دبیقی، و برای تابستان از پارچه ی توزی و شطوی، برای پايیز از اقمشه ی ری با پود دولا یا پارچه ی مخلوط، و برای زمستان از پارچه ی پشمی و ابریشمی یا پوست خز که در شدت سرما همان لباس ابریشمی و پشمی آستر کشی شده باشد و پارچه ی کلفتی بر آن نهند . (شاهنامه ی ثغالبی ص 342)." چون جاده ی ابریشم از خاک ایران میگذشت پادشاهان ساسانی نیز متمایل به گسترش فن و صنعت نساجی بودند بعد از گشودن سوریه دستههای بزرگی از بافندگان را به ایران خصوصاً خوزستان کوچانیدند و در دوره ی اسلامی دیلميان و سلجوقیان به توسعه ی پارچهبافی رغبت داشتند و رامهرمز ، فسا ، کازرون و دربند فارس از مراکز عمده ی بافندگی بودند. از انواع پارچههای فاخری که از این دوره باقی مانده میتوان به تکه پارچه ای اشاره کرد که در ساعات روز با تغییر نور، تغییر رنگ میداد. در دوره ی سلجوقیان دستگاههای بافندگی فارس و نیشابور ، پارچههای لطیف و متنوعی میبافتند که به کار تهیه ی قبا می آمد و این نمونه ی اولیه ی ترمهبافی و نقش مایه ی بته جقه است که به عنوان هدیه، شال و جهاز دختران و جلد قرآن به کار می رفت و بخش عمده ای نیز برای لباس بزرگان و شاهزادگان استفاده میشد. به گفته ی انديشمندان :" آسایش حاصل از تمدن موجب غلبه اقوام وحشی بر مردم متمدن میشود " . ایران هنوز از حمله ی عرب فارغ نشده بود که قوم وحشی دیگری به سرکردگی چنگیز ویرانیهای عظیمی به وجود آورد و در چندین یورش بخشهای وسیعی از شهرها و تمدن ایران اسلامی را ویران کرد و باعث رکود فکری و هنری و صنعتی در مناطق ویران شده گردید. ابنبطوطه که سه سال بعد از حمله ی وحشیانه مغول به ایران سفر کرده است ضمن توضیحات بسیاری درباره ی مردم شهرها از جمله بخارا که از مراکز علمی و فرهنگی ایران بود، مینویسد: " اینک از مساجد و بازارهای این شهر جز قسمت کوچکی مخروبه باقی نمانده است و اکنون در بخارا کسی که چیزی بداند یا عنایتی به دانش داشته باشد پیدا نمیشود. " در سالهای بعد نیز هلاکو و تیمور از قتل و غارت و ویرانی فروگذار نکردند. در چند حمله ی پیاپی یکان یکان شهرها را درهم کوبیدند و مقاومتهای محلی نظیر اسماعیلیان و حتا امپراتوری فرسوده ی عباسی را از میان برداشتند و سلسله ی ایلخانان را بنیاد كردند . ایرانیان که در تغییر خوی اعراب و نفوذ بر آنها تجربه داشتند این شیوه را در مورد مغولان نیز به کار بردند و به خوی درنده ی آنها لگام زدند و از غازان خان و الجايتوی وحشی چنان شیعه ی دو آتشهای ساختند که بعد از اتمام ساختمان گنبد عظیم سلطانیه به فکر نبش قبر علی ابنابیطالب افتادند و قصد داشتند مرکز دنیای شیعه را به ایران انتقال دهند. مغولان در یورشهای متعدد متوجه عظمت فرهنگ و تمدن ایران شدند و بزرگانی چون خواجه نصیرالدین طوسی و خواجه رشید الدین فضلالله درندهخويی آنان را چنان سوق دادند که درخشانترین و با عظمتترین آثار معماری ایران چون مسجد جامع یزد و نطنز و مسجد گوهرشاد و شاهنامههای نفیس و با ارزش دموت و بایستقری در این عهد پديد آمد . مغولزادگانی که شاهزاده شده بودند عالیترین تجربه ی خوشنویسی و نقاشی ایران را رقم زدند. نقش و نگارهها و مینیاتورهایی که از آن دوران باقی مانده تنپوشهای فاخر بزرگان ، درباريان ، شاهزادگان و لباس آحاد مردم چون کارگران ، گدایان و سایر مردم عادی را به نمایش گذاشته است. بیشتر این پوشیدنیها تحت تأثیر نقاشی چینی تحولی عظیم یافت و بین مردم رایج شد . از این دوران نام ابزار خیاطی چون قیچی، الگو، اتو که از زبان مغولی گرفته شده است ، معمول گردید. لباسهای مردم این روزگار که در مینیاتورهای استادان آن عصر دیده میشود شامل قبا ، شلوار گشاد ، پیراهن بلند ، جُبّه. عبا و ردا بود و با تزيینات و حاشیهدوزی هايی از جنس ابریشم ، حریر و ساتن معمول شد . علاوه بر پارچههای زربفتی که از قرون ششم و هفتم دوره ی کمال خود را طی میکرد، پارچههای زربفت پُرزداری نیز در نیشابور بافته میشد که ابنبطوطه این پارچه را کمخا (کمخواب) نامیده و آن نوعی مخملپرزدار است که بعدها با تار و پرزهای ابریشم و پودهايی از الیاف گلابتون بافته میشده كه نقوشی گِرد و نسبت به زمینه برجسته داشت. از ديگر پارچههايی که برای ردا ، طیلسان ، سجاده . بقچه ، سفره ی عقد و جهاز عروس استفاده میشد ترمه بود . ترمه را به علت ضخامت آن و تار و پودهای آزادی که در پشت پارچه داشت ، آستر میکردند و لباس هایی را كه با ترمه دوخته می شد ، در مراسم رسمی به تن میکردند.  پارچه ی زری با تاج محمد شاه قاجار از قرن هفتم و هشتم ه .ق ارتباط با شرق دور از راه جاده ی ابريشم افزايش يافت . به همين علت كالاهای چينی به ايران وارد شد و دامنه ی رفت و آمد ها گسترش يافت . التقاط انديشه ها بر هنر و صنعت بسيار تاثير گذاشت و بر اين اساس نقش عنقا از يكسو و نقش های اژدها و ديگر جانوران افسانه ای و ابرهای چينی كه از مشخصه های هنر چين بود ، مورد تقليد پارچه بافان ايرانی قرار گرفت . اين طرح ها بر باور عامه ی مردم تاثير گذاشت و با مطالعه ی آن می توان نحوه ی تفكر و انديشه ی مردم آن روزگار را نشان داد . دوره ی صفویه را به جرات میتوان عصر طلايی صنعت بافندگی ایران دانست. پارچههای این دوره نمونهای از صبر و حوصله و استادی بافندگان آن است . در این عصر بافندگان و هنرمندان مورد توجه و تشویق شاهان صفوی خصوصاً شاهعباس اول قرار گرفتند و توانستند فصل نوینی در اعتلای پارچهبافی ایران ایجاد کنند. پارچههایی که در این دوره در کارگاههای یزد، کاشان و اسفهان زیر نظر کارگاههای سلطنتی بافته میشد، فقط به مصرف تنپوش شاهزادگان و پرده ی کاخها و قواره ی پارچههایی می رسيد که شاه برای خلعت و پیشکش به سران کشورها و افراد ممتاز مملکت میداد. این نوع بافتهها از نوع مخملهای ابریشمی و زربفت (زری) بود که با تزيینات و نقوش انسانی و تصاویر حیوانات و پرندگان و گل و گیاه و گاهی مناظری از داستانهای رزمی و بزمی و تصاویر شاهزادگان در حال شکار تهيه میشد . در زمان شاهعباس بزرگ به علت حمایتی که او از هنر بافندگی می كرد بافت پارچههای گرانبها توسعه یافت و مردم به علت ثروت و آرامشی که به دست آورده بودند به پوشیدن این پارچهها رغبت نشان دادند . علاوه بر زری، مخملهای ابریشمی در شهرهای کاشان، اسفهان و رشت بافته میشد. تا جایی که این پارچه زبانزد بزرگانی چون ولتر قرار گرفت. این فیسلوف بزرگ فرانسوی ، ایران را کانون جاویدان فرهنگ و هنر نامیده و شهر کاشان را به واسطه ی مخمل زیبایش با شهر لیون مرکز صنایع ابریشم اروپا برابر شمرده . مخملهای تاريخ دار ـ زرنگار به جا مانده از قرن نهم تا دهم ، امروز در موزههای دنیا از جمله موزه ی متروپولیتن، نگهداری می شود و نمایانگر کمال ذوق و هنرمندی طراحان و بافندگان آن است. بافت ترمه که از زادگاه خود کرمان به کشمیر رفته بود به علت لطافت کرک و پشم گوسفندان دره ی سند جلایی فوق العاده یافته و در دوره ی صفویان که کشور متولی دلسوزی پیدا کرده بود دوباره در کرمان با تنوع چشمگیری رونق يافت و لباس های رسمی دربايان افزون بر یکسد طرح و رنگ داشت .  پارچه ی ابريشمين درخشان طرح دار با زمينه ی ساتن و ريزه كاريهای جناغی ـ اوايل قرن يازده ه.ق استفاده از ترمه در دربار صفویان باعث شد که هنرمندان بزرگی در این رشته ظهور کنند. برجستهترین اين استادان خواجه غیاث الدین علی نقشبند یزدی است که شرح زندگی او در کتاب جامع مفیدی آمده است. این هنرمند بزرگ در اوايل جوانی به دربار شاه عباس راه یافت و منشا خدمت بزرگی در عرصه ی هنر نساجی شد تا جایی که پادشاهان هند ، عثمانی و روم ، خواهان به دست آوردن پارچههای بافت او بودند . خواجه غیاث الدین در اثر توجه پادشاهان صفوی و بزرگان کشور، عزت فراوان یافت و زندگی پرجلال و شکوهی داشت. خواجه غیاث الدین علاوه بر نساجی و نقاشی در شعر نیز دست داشت. گویند وقتی پارچه ی زربفت مشجری را تمام کرده بود که صورت خرسی بر آن نقش شده بود، آن را به خدمت شاه عباس برد. ابوقرداش که مردی شوخ طبع بود در مجلس حضور داشت و از خرس زربفت شده به طنز تعریف کرد. خواجه غیاث الدین در بدیهه گفت : خواجه در خرس بیش میبیند هر کسی نقش خویش میبیند نيز آورده اند كه او زربفتی را تمام کرده بود و در حاشیهاش این رباعی را که سروده ی خود اوست ، نقش نموده و تقدیم شاه كرده بود : ای شاه سپهر قدر خورشید لقا خواهم ز بقا به قد عمر تو قبا این تحفه به نزد چون تویی عیب من است خواهم که بپوشی از کرم عیب مرا و شاه در جواب او چندین بار گفته بود : «چشم. چشم. میپوشم !»  شاه عباس و خان علم ـ رضا عباسی ـ آغاز سده ی يازدهم ه.ق شهر یزد در آن دوره از نعمت وجود غیاث الدین و فرزندان و نوههای هنرمند او که بيش از 12 تن بودند، مرکز مهم نساجی ایران شد چندانكه دست اندركاران نساجی هند بارها از غياث الدين دعوت كردند تا به هندوستان سفر کند و به ايشان آموزش دهد . لباس رسمی درباریان صفوی در کارگاههای سلطنتی تهیه میشد و کلاه همه ی لشکریان قزلباش و بزرگان کشور " سُقـُرلاط سرخ" (به معنی مشت بسته و به گویش عوام : سُقلمه) از ابریشم سرخ 12 ترک به نشانه ی پیروی از 12 امام شیعیان بود. خلق و خوی شاه از روی جامهای که هر روز به تن میکرد معلوم میشد روزی که لباس قرمز میپوشید کلیه ی اهالی قصر از او وحشت داشتند زیرا آن روز دستور کشتن کسی را میداد.  مينياتور ـ رضا عباسی ـ شاهنامه ی شاه تهماسبی شاه و درباریان در ماههای سال به مناسبتهای مختلف مانند نوروز ، محرم ، رمضان و در سوگواری ها ، لباسهای مخصوص میپوشیدند. درباریان صفوی نیز همچون درباريان همسایه ی خود عثمانی با منسوجات پر زرق و برق آراسته میشدند. بر پايه ی گزارش های موجود شاه تهماسب ردای خود را تا 50 بار در روز عوض میکرد و در زمان مرگ ، بیش از سی هزار (000/30) جامه به غیر از عمامهها و دویست (200) بار الاغ ابریشم در صندوقخانه داشت. این کار امر نادری نبود. شاه سلطان حسین نیز آنقدر پارچههای کتان نخ و ابریشمی داشت که معادل قيمت آن برای پشتيبانی از ارتشی یکسد هزار نفری کفایت میکرد. شاهان صفوی هر 7 سال یک بار صندوقخانه را با نظارت صاحب جام رکاب خانه خالی میکردند و لباسها را میسوزانیدند تا با این کار طلا و نقره را برای مصرف دوباره از الیاف جدا کنند. به این ترتیب حکومت زندیه با استفاده از شمشهای طلایی که از صندوق خانه ی صفویان به دست آورد ارتشی مرکب از دویست هزار نفر 000/200 گردآوری كرد. به نشانه ی نوروز، اعطای هدایای سلطنتی و خلعت مرسوم بود. در تذکرة الملک آمده است تصمیم شاه برای اعطای خلعت، ابتدا توسط وزیر ثبت میشد و به مامور خرید ابلاغ میشد و به پیشنهاد منجمباشی ، برش لباس در ساعت های خوشیمن انجام میگرفت. پارچههای طلابافت را برای ماموران عالی رتبه نگه میداشتند و ماموران پايین تر از پارچههای ابریشم ، ساتن ، موهر ، ترمه و مخمل استفاده میکردند.  شال كمر ابريشمی متعلق به دوره ی صفويه با هجوم افغانها قلب تپنده ی هنر و صنعت ایران که در اسفهان بود از کار افتاد و از آنجا که کشور دچار هرج و مرج و جنگ و گریز بود مردم کمتر به مد لباس فكر می كردند . ازاین رو ظرفیت تولید کارگاهها برای مدتی کوتاه به 1/0 كاهش یافت. پارچه ی ابريشم درخشان و طرح دار مقابل هم كه با طلا بافته شده ـ قرن يازدهم ه.ق با ظهور نادر و ایجاد امنیت، غرور ملی جریحهدار شده ی ایرانیان التیام یافت. کارخانههای پارچهبافی در شهرهای مختلف نیز کار خود را از سر گرفتند. رنگهای آرام و ملایم اواخر صفوی جایگزین رنگهای تیره شد. در دوره ی افشاریه به جای سقرلاط 12 تـَرک ، کلاهی با چهار تـَرک مرسوم شد. دستاری ابریشمی گرداگرد کلاه بسته میشد. کلاه 4 ترک به نشانه ی چيرگی نادر به چهار اقلیم جغرافیايی هند، ترکستان، ایران و افغانستان بود . نادر جهت مشروعیت دادن به حکومت خود که جانشین صفویان شده بود. از چهار رکن اصلی اسلام و نام چهار خلیفه ی راشدین هم استفاده میکرد. پارچههای به جا مانده از آن دوران بیشتر از خمسه ی نظامی و شاهنامه ی فردوسی الهام گرفته اند . زمانی که ایران هشت میلیون نفر جمعیت داشت بیش از هزار دستگاه کارگاه بافندگی در شهر کاشان بود که بیشتر چادر ، خیمه ، پالان ، سجاده و کفپوش حصیری تهیه میکردند. در حکومت 21 ساله ی کریمخان نیز تا حدی آرامش و ثبات در خراسان ، فارس و اسفهان به وجود آمد. رفاه نسبی مردم و آزادگی کریمخان زند و از همه مهمتر رفت و آمد بازرگانان ايرانی به هندوستان، پنجرهای به سوی تحول پوشاک باز کرد. در این دوره پیراهنهای زنانه ی نازک و جلیقه ی مخملی و زریدوزی شده و گلدوزی شده بين زنان مرسوم شد. کمربندهای زرین و بازوبندهای مرصع و استفادهی گسترده از روسری و توریهای بدننما رواج يافت . نمونه ی گویای آن را در قلمدانها، قاب آینههای لاکی و نقاشیهای دوره زندیه میتوان به خوبی مشاهده کرد.  نقاشی اواخر سده ی دوازدهم ـ خانمی با چادر و بادبزن با استقرار آقامحمدخان و تاسیس سلسله ی قاجار یکپارچگی ایران شکل گرفت و تهران به پایتختی انتخاب شد. ولایات مطیع شدند و تمام توان آقامحمدخان صرف دفع متجاوزان گردید. تعیین ولیعهد، کاری بود که نادر با آن همه قدرت و شوکت از اجرای آن برنيامد اما این پادشاه بلاعقب توانست جانشینی هر چند نالایق و زنباره به جای خود بگمارد و دودمان قاجار را نگه دارد. هندوستان مرغ تخم طلای انگلیس بود. بزرگی و آقايی جزیرهنشینان انگلساکسون به وجود هندوستان بستگی داشت . از این رو انگلیس دور تا دور هندوستان، کشورهايی ایجاد کرد که بلاگردان عزیز کردهاش باشند و بتواند آن سرزمین را از چشم زخم و تعرض روسیه ی تزاری و فرانسه و ديگران دور نگه دارد. ناپلئون دشمن خونی انگلیس که کشورش تازه طعم شیرین آزادی را چشیده بود، سعی داشت با صدور انقلاب از نمد مشرق زمین کلاهی داشته باشد ،ولی انگلیس هوشیارتر از آن بود که به فرانسه مجال حضور در خاورمیانه بدهد. انگلیس با بهرهگیری از خیانتکاران داخلی ایران چتر دفاعی هندوستان را با جدايی افغانستان و ایجاد هرج و مرج در بلوچستان شروع کرد. روسیه که سودایش دسترسی به آبهای گرم خلیج فارس بود ، با تصرف ماوراء النهر و ترکستان و خوارزم و شمال شرقی خراسان، خود را به مرز افغانستان رسانید و در نتیجه به مرزهای هندوستان نزدیک شد و سعی داشت از راه جنگ و تحمیل قراردادهای گلستان و ترکمانچای به ایران و تهدید هندوستان عملاً انگلیس را خلع سلاح کند. حضور بیوقفه ی سفیر انگلیس در جبهه های جنگ ايران و روس و کمکهای الاکلنگی آن کشور ،گاهی به روسیه و گاهی به ایران، معادله ی فرسایش طرفین را زنده نگه میداشت. زمانی که انگلیس احساس کرد روسیه ی تزاری در اروپا به پيروزی هایی دست پیدا کرده که ممکن است خطری جدی برای هندوستان داشته باشد به فکر قلع و قمع خانواده ی رومانف افتاد و توانست حکومتی را در روسیه بر سر کار آورد که برای همیشه فکر آبهای گرم را از سر به در کند. دربار شاهان قاجار بعد از انقلاب فرانسه محل رفت و آمد و توطئه ی سفرای کبار انگلیس ، فرانسه و روسیه ی تزاری بود. لذا سفيران اروپايی مخصوصاً انگلیس ، دربار و اندرون شاهان ایران را نشانه گرفتند و با حضور همسران سفيران در اندرون و حرمخانه به قلب شاهان نفوذ کردند و توانستند بر عزل و نصب سرسپردگان خود تسلط داشته باشند. حضور بانوان اروپایی در بین زنان دربار باعث شد که لباس ها و ارمغان هایی که بین آنها مبادله میشد در دگرگون کردن نگرش زنهای دربار تاثیرگذار باشد و ریشه ی تفکر ملی و ایراندوستی آنان را خشک کند.  چهره ی فتح علی شاه ـ رقم ميرزا بابا ـ 1213 ه.ق ـ رنگ و روغن روی بوم فتحعلی شاه به سبب تجملپرستی و زنبارگی ، زمینه ی انحطاط فرهنگ و تمدن ایران را فراهم کرد و چون در مقابل انقلاب صنعتی 1848 فرانسه و هجوم غرب به ایران عکسالعملی نشان نداد، پیکره ی عظیم تمدن و هنر و صنعت ایران در مقابل هجوم غرب هویت خود را از دست داد و پس از مدتی به زانو درآمد . انقلاب صنعتی اروپا که به دنبال بازار مصرف بود با صدور منسوجات ارزان قیمت به ایران سبب شد تولیدات داخلی راه انحطاط بپيمايد و پارچههای زری و ترمههای ايرانی که با قیمت گران به دست مصرفکننده میرسید آخرین روزهای خود را سپری كند و از رونق بيفتد . با گسترش کارگاههای پارچهبافی هند و اروپا و محدودیت صدور پنبه از آمریکا به علت جنگهای داخلی ، تقاضای خرید مواد اولیه و ابریشم از ایران روزافزون شد. دولت بر کارگاههای نساجی ماليات هنگفت وضع كرد و باعث شد قیمت تمام شده ی یک طاقه شال کرمان به حدی بالا رود که خريد آن در توان مردم عادی نباشد. شال کشمیر رقیب و پدرخوانده ی خود ، شال کرمان را از بازار بیرون کرد. فتحعلی شاه دستور داد استفاده از شالهای کرمان در ميان درباريان و افراد خاندان سلطنت محدود شود و به جای آن شال كشمير به ايران آورده شود . بدين ترتيب با ورود شال های كشميری كه در اختيار دولت انگليس بود ، ارز بيشتری از ايران خارج شد !  منسوب به اميركبير ـ رقم صنيع الملك ـ قرن 13 ه.ق امی رکبیر ضمن اصلاحات متعدد خود دستور داد برای جلوگیری از ورود شال کشمیر ، طرح جدیدی به نام "شال امیری" با کیفیت ممتاز در داخل كشور تولید کنند . امرا و درباریان را موظف كرد که از آن منسوجات به عنوان ردای درباری و رسمی استفاده كنند. کیفیت طراحی و رنگآمیزی شالهای کرمان به حدی عالی بود که کارشناسان قادر به تمایز بین بافتهای ایران و کشمیر نبودند. اميركبير ارتش ايران را ساماندهی و تجهیز كرد. يكی از كارهای اصلاحی او يكنواخت كردن لباس ارتشيان بود كه پارچه ی آن را از كارخانه های ماهوت بافی اسفهان تامين می كرد . کارخانههای بافندگی ابریشم در اصفهان و کاشان به کار افتادند. امیرکبیر دستور داد ماشینآلات لازم را با دستورالعمل استفاده ی آنها از کشورهای انگلیس ، اتریش و روسیه وارد کنند . صنعتگران نساجی را برای کسب تجربههای لازم به کارخانههای مسکو ، سنپترزبورگ و استانبول فرستاد . او قرارداد 5 سالهای با یک بانوی صنعتگر ایرانی بست که سردوشی و نشانههای فلزی ارتش را که پيشتر از اتریش و عثمانی وارد میکرد تهیه و تدارک نماید.  ديوارنگاری رجال قاجار عزل و قتل امیرکبیر موجب کاهش و تنزل صنعت نساجی شد. اروپا فقط خواهان خرید مواد اولیه از ایران بود. فرانسه مشتاق خرید تخمهای سالم کرم ابریشم بود . ایران فاقد اندوخته های طلا و نقره بود و در نتیجه بافت زری و مخملهای زربفت به فراموشی سپرده شد. واردکنندگان پارچه از تسهیلات گمرکی بهره میجستند و در نتیجه میتوانستند كالای خود را به کمترین قیمت عرضه کنند. در سال 1286 ه .ق وبا و قحطی بزرگی در ایران پیش آمد كه تا سالها مردم فقط در فکر خلاصی از عواقب آن بودند. فقر عمومی اجازه نمیداد که مردم جز به حداقل ممکن قناعت کنند و از طرفی صادرات بیرویه ی مواد اولیه و جایگزینی البسه ی رنگارنگ اروپايی ریشه ی تولیدات را خشک کرد و کارخانهها یکی پس از دیگری تعطیل شد . حکومت در سال 1290 دستور داد که زنان لباس اروپایی بر تن کنند. مورخان و تحلیلگران با تأسف ابراز میکنند که هر وقت منسوجات اروپایی به چشم مردم جالب و چشمگیر میرسد ایرانیان اصالت هنری خویش را فراموش می كنند و در برابر رنگ و لعاب محصولات خارجی اغوا میشوند. با افزایش صادرات مواد اولیه، دست اندرکاران که بيشتر از 20 صنف بودند شغل خود را از دست دادند و با ورود منسوجات خارجی اصناف یکی پس از دیگری تعطیل شدند و به کارهای كاذب نظیر دلالی روی آورند .  ترمه ی سفيدشاخ گوزنی كرمان ـ نمونه ای از ترمه ی عالی ايرانی ـ دوره ی صفويه ... دنباله دارد
|